< یاداشت های یک مادر - آبادگر خرابه

یاداشت های یک مادر

  • این شعر توسط مادری که در خانه سالمندان بوده تهیه و نگارش شده و وصیت کرده بودند که پس از مرگش این شعر
  • این شعر توسط مادری که در خانه سالمندان بوده تهیه و نگارش شده و وصیت کرده بودند که پس از مرگش این شعر رو انتشار بدهند.... متاسفانه گویا ایشون چند ماه پیش در تنهایی و بدون حضور فرزندانشون فوت میکنن:

    تیک تاک تیک تاک.....

    ساعت اینجا مرا یاد تو می اندازد
    پسر کوچک من یادت نیست
    تا سحر بر سر بالین تو بیدار نشستم
    که مبادا پشه ای
    بزند نیش بر آن صورتِ زیبای تو فرزندِ گلم
    یا که در نیم? شب ها نکند شیر بخواهی
    و من از گریه و بی تابی تو
    خواب ، وغافل باشم
    پسر دلبندم
    من در اینجا پدری می بینم
    که به تنهایی خود می گِرید
    مادری گوش? دیوار پریشان وضعیف
    خیره بر سقف
    که شاید مرگ است...
    حال و احساسِ همه طوفانیست
    و به هر ثانیه یک عُمر تلاطم دارد
    سوز این حالِ غریب
    می زند طعنه به سرمای وجود
    و چه اینجا سرد است
    وای انگار زمستان شده است
    نکند خوب نپوشی تو لباس
    نکند خوب نپوشی تو لباس
    این تمام تنشِ ذهن من است
    چون که در لرزشِ دستانِ نحیفم انگار
    نیست دیگر که توانی به پرستاری تو
    من در این حالِ ضعیف
    من در این حالِ به ظاهر دَم مرگ
    از خدا میخواهم
    برود خار به چشمم اما
    نرود
    خار
    به
    پای
    تو
    عزیز مادر...




    ادامه مطلب

    [ جمعه 94/5/16 ] [ 7:58 عصر ] [ بیژن مقدم ]